روژِین خانم در کنار اقا گاوه
دخملی ناز من در باغی در میاندواب
روز جمعه 10 شهریور 91 سفر به استارا
این هفته هم من و شما و بابایی و اکبر بابا و اننه جون و خاله فاطی رفتیم استارا.خاله جون اینا هم شب قبل رفته بودن.ما هم که رسیدیم رفتیم پیش اونا (خونه خلیل عمو)و ناهار رو برداشتیم و همه باهم رفتیم کنار دریا خیلی خیلی خوش گذشت.تو هم کنار دریاحسابی با ساناز شن بازی کردی وبا محمد هم انقدر اب بازی کردی که سه بار واست لباس عوض کردم. بعد خاله جون تو رو خوابوند و من و بچه ها رفتیم یکم گشتیم و عکس گرفتیم و تا اینکه شب برگشتیم خونمون.
نویسنده :
گلناز
15:47
روز جمعه 3 شهریور 91 سفر به همای اباد
برنامه گذاشتیم تا هوا خوبه از جمعه هامون استفاده بکنیم و این جمعه مصادف بود با تولد لیدا. با خاله جون اینا و خاله فاطی و دوستای عموغلی رفتیم همای اباد یه روستای دور ولی در عوض دنج و باصفا.خیلی خیلی به همه خوش گذشت.نشسته بودیم که یهو دیدیم دو تا دوچرخه سوار از دور دیده میشن دقت که کردیم دیدیم دایی وحید و محمد صادقه هم ما و هم اونا از دیدن هم اونم بصورت تصادفی تو اون روستای دور افتاده حسابی ذوق کردیم و خوشحال شدیم .و بعد تولد لیدا رو هم همونجا برگزار کردیم. تو هم که همش مشغول شیطونی و بازی بودی هم از گاو میترسیدی و هم میگفتی بابا بریم پیش گاوها عکس بگیریم مامان بذاره تو وبلاگم.
نویسنده :
گلناز
15:46
دیگه وقتش رسیده خاطراتتو ماهانه بنویسم
روژینم دختر نازننینم چند تا مطلب کوتاه و چند تا عکس از زمان تولد تا الانت رو تو وبلاگت ثبت کردم و از این پس میخوام هر ماه بیام و خاطرات اون ماهت رو واست ثبت کنم امیدوارم وقتی بزرگ شدی خوشت بیاد و با دیدن وبلاگت ذوق کنی
نویسنده :
گلناز
15:26